ازدواج بزرگ ترین تصمیم زندگی هر شخصی است. شما قرار است شخصی را انتخاب کنید که می خواهید بقیه زندگی را در کنار آن ها سپری کنید. بنابراین مهم است که این انتخاب را به بهترین شکل ممکن انجام دهید. به خاطر همین بسیاری از افراد درباره ی این تصمیم از چند سایت روانشناسی و یا به طور کلی از مشاوره روانشناسی کمک می گیرند.
کامران و سارا نزدیک به دو سال است که با یکدیگر دوست هستند. آن ها با هم هم دانشگاهی هستند. کامران در رشته پرستاری و سارا در رشته مامایی مشغول به تحصیل است. آن ها پس از دو سال دوستی تصمیم گرفته اند که رابطه شان را جدی تر کنند و احساس می کنند که می توانند برای ادامه زندگی شان با یکدیگر زندگی کنند. ولی برای اطمینان از تصمیمشان قرار شد که به یک دکتر روانشناس خوب مراجعه کنند.
به طور کلی برای این زوج 3 جلسه مشاوره در نظر گرفته شد. در جلسه اول پس از صحبت با هرکدام از آن ها خواسته شد تا انگیزه و اهداف خود را برای ازدواج شرح دهند. علاوه بر این بگویند که از زندگی مشترک چه چیزی می خواهند و اینکه قرار است در زندگی مشترک به چه چیزی برسند. قرار شد در مشاوره حضوری جلسه بعد تست های قبل از ازدواج را بدهند تا میزان تفاهم آن ها و یک سری از مسائل دیگر مشخص شود.
در جلسه دوم پس از گذراندن تست های milon، mmpi و neo مشخص شد که از میزان تفاهم بالایی برخوردار هستند و در زندگی مشترک احتمالا به مشکل خاصی بر نمی خورند. اما از آن ها خواسته شد تا جلسه نهایی شرکت داشته باشند تا بقیه موارد نیز بررسی شوند. در جلسه سوم مشاوره درباره شرایط مالی و تحصیلی آن ها صحبت شد و مشخص شد که آن ها سال مهمی را از لحاظ تحصیلی پیش رو دارند و بهتر است که موضوع ازدواج را به بعد از آن موکول کنند.
یکی از مهم ترین فایده های مشاوره روانشناسی ازدواج این است که تست هایی از شما گرفته می شود که در آن اختلالات شخصیتی و میزان تفاهم طرفین سنجیده می شود.
روان درمانی روشی موثر است که با استفاده از آن مشکلات روحی و روانی شخصی را حل می کنند. این روش، موثرترین روش برای حل اختلالات عاطفی می باشد. به مثالی که در ادامه برای نقش یک روانشناس و روان درمانی آورده شده است توجه کنید.
زهرا یک دختر 16 ساله است که به تازگی یک تصادف ماشین را پشت سر گذاشته است. متاسفانه در این تصادف مادرش را از دست داد. او که در ابتدا بخاطر اتفاقی که برایش افتاده بسیار شوکه بود هیچ واکنشی نشان نداده بود. اما بعد از مدتی کم کم رفتار او تغییر کرده بود. پدر زهرا در تمام این مدت تمرکزش بر روی زهرا بود و نگران او بود. این نگرانی ها از رفتار زهرا به حدی شد که او تصمیم گرفت از مشاوره تلفنی روانشناسی استفاده بکند. در صحبتی که او با مشاور روانشناسی داشت قرار شد یک جلسه با زهرا به صورت حضوری مراجعه کنند. در این جلسه پس از صحبت مشاور با زهرا مشخص شد که او دچار افسردگی شدید( major depression) شده است و به همین خاطر سریع روند درمانی را شروع کرد.
در جلسه دوم کار آن ها شروع شد و از پدر او نیز خواسته شد تا در روند درمانی کمک کند. برای درمان او از روش رفتاری- شناختی( CBT) استفاده شد. زهرا نزدیک به 3 ماه تحت درمان بود و خوشبختانه در جلسه آخر مشاهده شد که او تا حد زیادی توانسته است با این فقدان کنار بیاید. اما هنوز هم باید تحت مراقبت و توجه ویژه بخصوص پدرش باشد.
مشاوره روان درمانی در موارد بسیار زیادی می تواند موثر باشد. معمولا در کنار روان درمانی، دارو درمانی نیز انجام می شود اما در مواردی که شدت مشکل کمتر است به روان درمانی اکتفا می شود.
مانند بسیاری از افراد هم سن و سال من ، من پدری داشتم که هر روز سرکار می رفت و مادری که در خانه می ماند - یک ترتیب سنتی. مادرم بچه ها را بزرگ می کرد ، خانه را تمیز می کرد و همه تنظیمات اجتماعی خانواده را انجام می داد. پدر من نان آور خانواده بود
این روزها ، این تقسیم وظایف در خانه کمتر رایج است - حداقل در برخی از کشورها. از سال 1970 ، درصد خانواده ها در ایالات متحده که والدین هر دو در آن کار می کنند از 49 درصد به 66 درصد افزایش یافته است و 20 درصد از تعداد خانوارهایی که فقط پدر در آنها کار می کند کاهش یافته است. کشورهای اروپایی نیز مانند ژاپن روند رو به رشدی را نسبت به خانوارهای با درآمد دوگانه مشاهده کرده اند.
با افزایش تعداد زنان در نیروی کار ، این تغییر هم باعث افزایش قدرت برای زنان و هم درد بیشتر برای زوج های دارای درآمد دوگانه شده است. بسیاری از زوجهای کارگر به جای داشتن یک هماهنگ کننده "مدیر" در خانه ، مانند زنان سابق ، باید درباره تقسیم وظایف خانه و مراقبت از کودکان مذاکره کنند که در نهایت می تواند منجر به درگیری شود.
بنابراین چگونه زوجین بر این هنجارهای در حال تغییر حرکت می کنند و چگونه بر سلامتی آنها تأثیر می گذارد؟
تحقیقات (که بیشتر آنها شامل زوج های دگرجنسگرا شده است) نشان می دهد که حتی وقتی زنان در خارج از خانه کار می کنند ، باز هم بیشتر بار خانواده را تحمل می کنند. و این بر سلامت روانی آنها ، سلامت روانی شریک زندگی آنها و وضعیت رابطه آنها تأثیر می گذارد. اما به نظر می رسد داستان حتی پیچیده تر از این است: به نظر می رسد فقط تقسیم واقعی کار مهم نیست ، بلکه باورهای شرکا در مورد آنچه که باید باشد و باید باشد اهمیت دارد. درک این امر می تواند پیامدهای مهمی برای زوجین داشته باشد ، به آنها کمک می کند تا بهتر در مورد مشاغل خانگی مذاکره کنند و از ازدواج های شادتر و سالم تری برخوردار شوند.
وضعیت فعلی ازدواج (در) برابری
در حالی که مردان بیشتری نسبت به گذشته مراقبت از کودکان و کارهای خانه را انجام می دهند ، زنان همچنان بیشتر کارهای فیزیکی و عاطفی را در خانواده خود انجام می دهند.
به عنوان مثال ، زنان در خانواده های دارای درآمد دوگانه بیشتر متولی ایجاد و حفظ برنامه خانواده هستند و بیشتر از مردان به مدیریت زندگی اجتماعی خانواده های خود می پردازند. یک مطالعه نشان داد که زنان تمایل دارند زمان خانواده خود را با هم برنامه ریزی کنند - مانند گردشها و تعطیلات - و در آن اوقات فراغت (مراقبت از کودکان ، آشپزی و غیره) بیشتر از شریک مرد خود کار کنند.
زنان بیشتر تمایل دارند بار یادآوری مردان برای تکمیل کارهای خانه را بر عهده بگیرند تا برعکس - شاید به دلیل انتظارات فرهنگی که زنان را متصدی خانه می دانند. هنگامی که مردان یادآوری می کنند ، بیشتر برای موقعیتهایی پیش می آید که تکمیل یک کار خلقی به نفع آنهاست نه به نفع شریک زندگی آنها - به عنوان مثال ، به او یادآوری کنید که برای برداشتن غلات مورد علاقه خود در مغازه بایستد.
همانطور که شارون بارتلی ، محقق دریافت ، همه کارهای خانه نیز برابر نیستند. مهم است که بین مواردی که معمولی هستند و به تلاش یا چالش زیادی احتیاج ندارند - مانند شستن ظرف ها - و کارهای چالش برانگیزتری که به خود مختاری می پردازند ، مانند چیدن مبلمان جدید ، تمایز قائل شد. افراد وقتی افسردگی قبلی را انجام می دهند بیشتر افسرده می شوند ، که (در بسیاری موارد) هنوز "کار زنان" تلقی می شود.
آثار نابرابری
با تقسیم کار که اغلب زنان را محروم می کند ، این امر برای سلامتی آنها عواقبی دارد. زنانی که مسئولیت بیشتری برای سرپرست خانه بر عهده می گیرند - به ویژه در مورد اطمینان از اینکه بچه ها خوب کار می کنند - تمایل بیشتری نسبت به زنانی که سرپرست آنها مساوی است احساس فشار شخصی بیشتری می کنند و از ازدواج خود راضی نیستند.
در حالی که کارهای خانه برای افراد هر دو جنس ناخوشایند است ، زنانی که بیش از حد از این کارها سر در می آورند در واقع علائم افسردگی بیشتری را تجربه می کنند. این ممکن است به دلیل بارهای عاطفی باشد نه بارهای فیزیکی مدیریت زندگی اجتماعی و مراقبت از کودک. در حقیقت ، همانطور که یک مطالعه نشان داد ، زنان و مردانی که در کارهای خانه احساس مسئولیت می کنند - نه کسانی که در واقع زمان بیشتری را صرف انجام آنها می کنند - از سلامت قلب و عروق بدتری برخوردارند.
در واقع ، در مطالعه دیگری ، والدین با درآمد دوگانه ، زمان مساوی را صرف فکر کردن در مورد کارهای خانه و مراقبت از کودک کردند-اما مادران بیشتر از این افکار ناراحت بودند و "بار مضاعفی" از مسئولیت پذیری در کار و مدیریت زندگی در خانه را احساس می کردند.
کارن کرامر ، محقق ، می گوید این ممکن است به دلیل نحوه رفتار جنسیتی مادران شاغل باشد.
او می گوید: "بسیاری از مادران شاغل بیشتر روی فرزندان خود سرمایه گذاری می کنند و به آنها زمان بیشتری می دهند تا مطمئن شوند که آنها به خاطر داشتن حرفه شخصی خود آنها را مجازات نمی کنند." "مادران" نوبت دوم "دارند - همانطور که آرلی هوچیلد می گوید - جایی که وقتی به خانه می رسند کار می کنند و اوقات فراغت خود را به خطر می اندازند.
این فقط نابرابری نیست بلکه درک بی عدالتی است که به زوجین - مردان و زنان آسیب می رساند. مطالعات نشان می دهد که وقتی مردم از تقسیم کار ناراضی هستند ، ازدواج ها به احتمال زیاد آسیب می بینند. وقتی برابری طلبی بیشتر باشد ، زوج ها اغلب کمتر ناراحت می شوند در کارهای خانه